جدول جو
جدول جو

معنی فرا یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرا یافتن
یافتن، درک کردن فهمیدن دریافتن
تصویری از فرا یافتن
تصویر فرا یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا بافتن
تصویر فرا بافتن
مصدر) دروغ بر بافتن افترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بافتن
تصویر فرا بافتن
تهمت و افترا زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرایافتن
تصویر فرایافتن
درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار یافتن
تصویر بار یافتن
شرفیاب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرام یافتن
تصویر آرام یافتن
استراحت کردن ظسودن، یاآرام یافتن بچیزی. بدان تسلی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار یافتن
تصویر بار یافتن
اجازه ورود ببارگاه شاه یافتن، بحضور پادشاه رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما یافتن
تصویر سرما یافتن
احساس سرما کردن، سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفا یافتن
تصویر شفا یافتن
بهبود و تندرست شدن، استشفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغت یافتن
تصویر فراغت یافتن
آسوده شدن از کاری، آسودگی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
دریافت کردن فرمان
کنایه از مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت یافتن
تصویر فرصت یافتن
به دست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظفر یافتن
تصویر ظفر یافتن
پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام یافتن
تصویر آرام یافتن
آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار یافتن
تصویر بار یافتن
اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن، به حضور پادشاه رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن، منصوب کردن، گماشتن
گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز شدن فتح کردن، دست یافتن بر مسلط شدن بر. پیروز گشتن دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا یافتن
تصویر غذا یافتن
خورش یافتن به دست آوردن خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
تصرف و احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا ساختن
تصویر فرا ساختن
ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگهداشتن: من آن شب درآن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم، نصب کردن گماشتن 0 یا گوش فرا داشتن 0 استماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا خاستن
تصویر فرا خاستن
قیام کردن برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
دریافت کردن فرمان از بزرگی، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده شدن آرامش یافتن آسوده شدن راحت شدن، پرداختن از چیزی به پایان رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصت یافتن
تصویر فرصت یافتن
موقع مناسب برای اجرای کاری یافتن، دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراد یافتن
تصویر مراد یافتن
نمشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار یافتن
تصویر بار یافتن
((تَ))
اجازه ورود به بارگاه شاه یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرد یافتن
تصویر سرد یافتن
((سَ. تَ))
سرد شدن، احساس سرما کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
((طَ رْ. تَ))
طرف بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
((~. تَ))
دستور گرفتن، مجازاً، مردن، درگذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
((~. تَ))
بر سر دست گرفتن، بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریاد یافتن
تصویر فریاد یافتن
((~. تَ))
دادرس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین